کد مطلب:140294 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:107

نامه نوشتن عمر سعد لعین به ابن زیاد نانجیب
اما بعد: فان الله قد اطفی ء النائرة و جمع الكلمة و اصلح امر الامة، هذا حسین قد اعطانی عهدا ان یرجع الی المكان الذی هو منه اتی او یسیر الی ثغر من الثغور فیكون رجلا من المسلمین له مالهم و علیه ما علیهم او یأتی امیرالمؤمنین یزید


فیضع یده فی یده فیری فی ما بینه و بینه و فی هذا لك رضی و للامة صلاح.

یعنی بعد از حمد خدا و نعت مصطفی امیر زمان بداند كه خداوند كریم و احد واجب التعظیم مقصود ما برآورد و كار ما را به مراد دل داد آن آتش افروخته كه بسی خانها به او سوخته می شد و از حجاز به عراق شعله ور شده بود آن آتش را خداوند خاموش نمود و آن سخن كه از دو جانب پراكنده و بسی روانها از او در تشویش آكنده بود خدا پراكندگی را جمع كرد و آن امر خلافت را كه در میان امت در باب اولویت گفته بود او را هم خدا اصلاح داد ما حصل آن كه آتش فتنه فرونشست و دست تعدی كوتاه و آبها از جو افتاد، فساد به صلاح و تفرق به جمعیت مبدل گشت، حسین بن علی در زمین كربلاء با من عهد و پیمان نمود كه بعدها به گفته احدی از جای خود حركت نكند و گفتار احدی را گوش نكند از آن راهی كه آمده برگردد و یا آنكه به سر حدی از حدود اسلامیان برود او هم در شمار یكی از مسلمانان باشد و با كسی كاری نداشته باشد و كسی را به بیعت خود نخواند و یا آنكه به شام نزد امیرالمؤمنین یزید برود و دست خود بدست یزید بگذارد آنچه را كه امیر شام در حق او می خواهد معمول دارد در این هر سه خواهش صلاح دین و دولت و مصلحت ملك و رعیت است و رضا الهی نیز در همین است تا امیر زمان چه فرماید.

شعر



مرا نیست این یا كه خود آن كنم

دهد هر چه فرمان رسد آن كنم



من آگاه كردم كه شد پخته خام

كنون تا چه فرمان رسد والسلام



پس آن ناكس نامه را به سواری داد و به سوی پسر زیاد فرستاد.